احوال شخصيه اهل تشيع افغانستان وبازي كثيف سياستمداراني با پوستين خدا بر تن
اسدالله جعفري اسدالله جعفري

بنام خدا

 

Jafari.asadollah@gmail.com

Jafari1354@walla.com

من يكي از كساني بودم كه در انتخابات رياست جمهوري افغانستان در خارج از كشور ودر شهر مشهد مقدس ،توسط دوست عزيزم شيخ عبدالله مظفري  بعنوان يك تن از افراد كار مند ستاد انتخابات رياست جمهوري افغانستان معرفي شدم و حوزه كاري ما باشگاه گلشهر معين شد ومسئوليت من مسئو ليت صندوق بود.

روز رأي گيري ودر هنگام رأي ريختن در صندوق،صحنه هاي بسيار زيبا وشور انگيزي را ديده ام كه شايد روزي آن صحنه هارا براي مردم خود به ياد گار خواهم نوشت.

در اينجا بمناسبت شرح بر چگونگي تدوين پيش نويس «احوال شخصيه اهل تشيع افغانستان» سه نمونه از آن صحنه ها را مي نويسم:

1 – حدود ساعت ده صبح بود وباشگاه خداداد عزيزي ،در گلشهر مشهد،مملو از مهاجران افغانستاني در حال رأي دادند بود كه ناگهان صدايي در سالن باشگاه پيچيد وچشمان جمعيت داخل سالن را به سمت در ورودي سالن باشگاه چرخاند وصدا همچنان پرطنين مي پيچيد:

صندوق شهيد مزاري كجاست ؟من به شهيد مزاري رأي مي دهم.

اين صداي گرم وپرطنين بود كه گرم وپرطنين در سالن باشگاه خداداد عزيزي مي پيچيد وگوش هاي حاضران رامي نوازيد اما صاحب صدا كه بود ؟

گوينده اين صدا پير مردي نابينايي بود كه عصا زنان از در ورودي باشگاه وارد مي شد، در حالي كه قامتش خميده بود چنان دال وعصايش را محكم بر زمين مي كوبيد وگرم وپرطنين فرياد مي زد:

صندوق شهيد مزاري كجا است كه رَي خوره ده منيشي بينده زوم ؟

او بچكيچو،امي صندوق شهيد مزاري كجايه كه امي ري خوره بينده زوم؟

صداي او همچنان گرم وپرطنين مي پيچيد ،او آهسته گام بر مي داشت وكورمال كورمال پيش مي رفت وفرياد مي زد وجمعيت خاموش ومتحيير نگاه مي كردند .

آقاي نطاقي كه مسئول اولين صندوق نزديك به درورودي بود،به سمت ايشان رفت ودست روي بازويش گذاشت وپرسيد:

چه موگويي بابه؟

واو باز گرم وپرطنين مي گفت :

صندوق شهيد مزاري كجايه ؟مه ري خوره فقط ده صندوق شهيد مزاري مينده زوم؟

نطاقي پرسيد :چه موگي بابه ؟شهيد مزاري شهيد شد.

او جواب داد:

ميده نوم كه شهيد شده ،مه موگوم صندوق شهيد مزاري كجايه كه امي ري خوره ده منيشي بينده زوم؟

نطاقي گفت:بابه ،شهيد مزاري صندوق ندره ،نكونه منظور تو محقق مزاري است.

پير مردجواب داد :

امو كه ازره يه وجاي شهيد مزاري يه ،مه صندوق اموره ميخوام.

نطاقي از بازوي پير مرد گرفت واو را به جايگاه رأي نويسي برد وبرگه رأي گيري به دست ايشان داد واو گفت:

مه نه سواد ده روم نه چشمم مي بيند ،تو جاي ازمه نام شهيد مزاري بنويس وده صندوق ايشان بينداز.

پير مرد هردم نطاقي را به خدا سوسنگ مي داد كه فقط نام شهيد مزاري را بنويسد نه كسي ديگري را .

ووقتي آقاي نطاقي مي گفت شهيد مزاري صندوق ندارد ،محقق ازمزار صندوق دارد،منظور تو از شهيد مزاري محقق است؟

پير مرد گرم وپرطنين جواب مي داد:

امو كه جاي شهيد مزاري است.

2 – جواني حدود سي ساله مي گفت پدرم پير وناتوان است تا بيرون در باشگاه آورده ام ونمي تواند وارد باشگاه شود . من جاي پدرم رأي مي دهم.

آن جوان هرقدر اسرار كرد ،هيچ يك از مسئولان رأي گيري قبول نكردند ودر جواب آن جوان گفتند:

پدرت را داخل سالن بيار ما خودمان ايشان راكمك مي كنيم وشما هم مي توانيد تا جايگاه رأي نوشتن ايشان را همراهي كنيد.

جوان ،مجبور شد كه پدرش را داخل سالن بياورد ودر صندوق سمت راست سالن كه مسئولش كاظم محقي بود ،واز همه جا خلوت تربود؛ ببرد.

وقتي پير مرد به محل جايگاه رأي نويسي رفت كه برگه رأيش را تيك بزند،پسرش به اسرار از پدر مي خواست كه به همان كسي كه من برايت گفتم رأي بده.

پيرمرد وقتي از پشت كيوسك رأي نويسي بيرون آمد وخواست كه به سمت صندوق رأي گيري برود ورأيش را داخل صندوق بريزد،پسرش برگه رأي گيري را از دست پدر ش قابيد وباز كرد ووقتي چشمش به علامت تيك (كه روي نام محقق خورده بود) افتاد ،آهي سردي كشيد وگفت :اي بابه آخر كار خودرا كردي ،من نگفتم كه به كرزي رأي بده  وتو باز به همان حرف خود كردي وبه محقق رأي دادي.

پير نگاهي به فرزندش كرد وگفت:

من امروز به آرزوي خود رسيدم .

پسر ،پير مرد اعتراف كرد كه يك هفته است كه از پدرش خواسته است كه فقط به كرزي رأي بدهد نه به محقق وپدرش هرگز قبول نكرده است  وامروز من نمي خواستم پدرم را براي رأي گيري بياورم  ولي خودش خواست كه مرا ببر ومن به كرزي رأي مي دهم نه به محقق ومن براي همين ايشان را براي رأي گيري آوردم ووقتي وارد باشگاه شديم از پدرم خواستم ،پدر سعي كن اشتباه نكني بجاي كرزي به محقق رأي ندهي.

 ولي پدرم علارغم گفته اش در خانه ،گفت من اگر به محقق كه هزاره وشيعه خود ما است رأي ندهم ،مرده نمي توانم وفرداي قيامت نمي توانم به روي علي وحسين نگاه كنم.

3 – من پشت صندوق نشسته بودم كه پير مرد همسايه قديمي ما در منطقه مستضعفين،حسينبخش،آمد تا رأيش را داخل صندوق بريزد.

من سؤال كردم:

بابه علي ،اگرفكر مي كنيد كه اشتباهي تيك زده ايد ،الآن هم دير نشده است ومي توانيد برگه را عوض كنيد وبرگه نو گرفته از نو تيك بزنيد.

اونگاهي به من كرد ودر حالي كه دستش را روي ريشش مي كشيد گفت:

شيخ اسد ،من اين ريش خود را به اميد اين سفيد كردم كه روزي نميرم وبه يك هزاره رأي بدهم .نه شيخ اسد من اشتباه نمي كنم .

او اين سخن را با چشمان اشك آلود گفت ورأيش را با بسم الله ويا علي ،داخل صندوق ريخت.

ازاين صحنه هاي بسيار زيبا ،ديگر دوستان هم ديده بودند كه شايد روزي اين صحنه ها باز نويسي شده براي نسل فرداي هزاره به ياد گار بماند.

اين ياد آوري مقدمه ي بود براي شرح چگو نگي تدوين پيش نويس قانون«احوال شخصيه اهل تشيع افغانستان».

چنان كه خوانندگان عزيز در سطور بالا ملاحظه كردند،مردم هزاره بر اثر ستم حكومت هاي استبدادي وآپارتايت پشتونيزم،بيش از هفتاد سال بود كه از حق تعيين سرنوشت خود محروم بودند واز حق اوليه وانساني خود كه حق رأي دادن ورآي گيرفتن با شد،محروم بودند هزاران هزار مرد وزن هزاره اين آرزوي به حق را به گور بردند.

اما آرزوي بزرگتر وبه حق تراز آن ،اين آرزوي به حق بود ،روزي بيايد كه مردم هزاره كه پيروان مذهب امام جعفر صادق ،نوه رسول خدا واستاد وپيشواي،امام ابوحنفيه،امام محمد شافعي،امام انس ابن مالك وامام احمد ابن حنبل(اين چهار امام فقهي اهل سنت شاگرد خود امام صادق وشاگرد شاگردان امام صادق بودند)است،بتوانند تكاليف ديني خودرا از مبدأ،تا معاد، وازطهارت تا دياد، طبق مذهب امام جعفر صادق ،بجا آورند.

خدارا بسيار شاكر هستيم كه امروز اين آرزوي ديرينه به دست فرزندان ودختران برومند ودانشور هزاره ،در آستانه محقق شدن است وپيش نويس ،قانون «احوال شخصيه اهل تشيع افغانستان»تدوين شده است ودرشرف تصويب در پارلمان افغانستان مي باشد.

اصل گزارش تدوين اين پيش نويس را خوانندگان عزيز سايت كاتب هزاره به قلم تدوين كنندگان دانشور اين پيش نويس ، جداگانه مي خوانند ومن در اين نوشته از زاويه ديگر به گزارش اين پيش نويس مي پردازم تا نسل آگاه ودرد مند هزاره خود قضاوت كنند كه چه كساني عملا خون شهيد مزاري راپاس مي دارند وچه كساني از خون مزاري دالر مي سازند وچون خوكان بر جيفه قدرت وسياست مي لمند وچون كرمكاني در لجنزار شهوت مي لولند.

 سه سال قبل عده ي از طلاب علوم ديني در حوزه علميه مشهد ،بنا بر مسئوليت ديني خود ،بدون هيچگونه كمكي از ارگاني وشخصيت سياسيي ،گرد هم مي آيندو طرح تدوين پيش نويس قانون احوال شخصيه اهل تشيع افغانستان را پي مي ريزند .

در ابتدا قرار بود كه از تعداد بيشتر از خواهران وبرادران دعوت شود واز جمله از اين بنده كوچك خدا ،كه عالم فاضل آيت  الله شيخ علي توسلي معروف به صراط الحق وبرادر عزيز شيخ عبدالله مظفري ،اينجانب را به سرگروه اين مجموعه برادران دانشورم سيد احمد حسيني حنيف ومحمدتقي مناقبي معرفي وپيشنهاد مي كنند اما دانشوران بزرگوار ،مرا به علت هزاره گرايي وصراحت گوي نمي پذيرند ورد مي كنندو در نهايت در قالب دوگروه ازبرادران وخواهران طلبه وحقوق شناس واز جمله خواهران دانشور وحقوق شناس خواهر حواصادقي وخواهر سكينه اخلاقي(البته ايشان تا آخر نبود)(همانطور كه در اصل گزارش به قلم تدوين كنندگان مي خوانيد) كار را پي مي گيرند وبا تلاش صادقانه وكوشش هاي خستگي ناپذيرازتاريخ 1384 خورشيدي،  تا تاريخ 1385اين كار سترك وماندگار را به پايان مي رسانند وجاداردكه  تك تك جامعه بزرگ هزاره بر دستان اين فرزندان ودختران دانشور خويش بوسه شكروسپاس نشانند واين كار سترك وعلمي وخدايي را قدر نهند.

در طول مدتي كه اين فرزندان ودختران دانشور هزاره ،بدون پشتباني وكمك مالي نهاد وارگان وياشخصيت سياسيي ،فقط با عشق به دين ومذهب ومردم وبا دست خالي وشكم گرسنه مشغول تدوين اين پيشنويس بودند ،هيچ ارگاني وشخصيت سياسي ومدعي رهبري جامعه هزاره ، ازاين جمع خبري نگرفتند وريالي به ايشان كمك نكردند به جزشخصيت بزرگ ديني كشور آيت الله محمد آصف محسني كه در طول تمام اين مدت فقط دو هزار دلار به اين مجموعه كمك كردند وغير از آيت الله محمد آصف محسني ديگر هيچ ارگان مذهبي وسياسي وافغاني ومدعيان رهبري جامعه هزاره و مزاري گويان مزاري كش،به اين مجموعه كمك نكردند واين فرزندان راستين هزاره فقط با توكل به خدا وتعهد در برابر مردم هزاره وعشق به دين ومذهب ،اين كاربزرگ علمي را به سامان رساندند درحالي كه اين وظيفه دولت افغانستان بود كه طبق مفاد قانون اساسي ،بودجه اين پروژه بزرگ علمي را ميپرداخت ووزارت عدليه ووزير عدليه( كه به بنام هزاره وشهيد مزاري بر اين وزارت تكيه زده است)وظيفه داشت كه اين مجموعه را از نظر مالي وعلمي ساماندهي مي كرد وبودجه خاصي را به اين پروژه علمي وديني اختصاص مي داد.

همچنين آنان كه خود را رهبران ديني وسياسي مردم هزاره مي دانند وبنام شهيد مزاري برگرده مردم سوارند وبنام هزاره وحق هزاره وبنمايندگي هزاره در پست هاي معاونت ووزارت ومجلسين تكيه زده اند ،بايد اين فرزندان دانشور جامعه را در تدوين اين رستاخيز فرهنگي كمك مي كردند ونه كردند كه نكردند.

اما وقتي اين دانشوران قوم واين سربازان راستين فرهنگ ودين وچشم وچراغ قوم هزاره،اين كار بزرگ را سامان دادندوپيش نويس آن را در كابل برده در معرض داوري قرار دادند،دندان شهوت دزدان شرف وكرامت تيز شدند وبازي كثيف سياستمداران كه پوستين خدا را بر تن دارند؛آغاز شد.

ماجرا از اين قرار است كه :

وقتي كارپيش نويس قانون احوال شخصيه، تمام مي شود ،شوراي تدوين آن را به شخصيت هاي علمي واز جمله آيت الله محسني ارايه مي دهند وآيت الله محسني كه مبلغ دوهزار دلار به اين مجموعه كمك كرده بود واين مجموعه را به نماينده آيت الله سيستاني در مشهد،حضرت آقاي سيد باقر مصباح،معرفي كرده بود ،خود را ذي حق مي دانست .

لذا اين پيش نويس را چون دري گران بها روي دست گرفته پيش كرزي وشوراي علما مي برند ووانمود مي كند كه خود اين كاررا به سامان رسانده است.

از طرف ديگر، آقاي كريم خليلي وسروردانش وزيري عدليه  از خواب خرگوشي وبد مستي سياست بيدار مي شوند كه بله رقيب ديرينشان چه گوهر گران بهاي را روي دست دارد.

كريم خليلي سروردانش وزير عدليه را مأموريت مي دهند ،هرجور شده است گوهر گرانبهارا از دست رقيب ديرينشان آيت الله محسني در آورند وخود شخصا آن را تقديم رئيس جمهور كند واين پيش نويس باامضاءكرزي بعنوان رئيس جمهور ،كريم خليلي بعنوان معاون دوم رئيس جمهوروسروردانش بعنوان وزير عدليه به مجلس تقديم شود تا به اين ترتيب هم كرزي وهم معاون وهم وزير صاحب براي هميشه محبوب هزاره هاباشند.

اما از بخت بدي آقايان ،آيت الله محسني كسي نيست كه روي زمين نمناك بخوابد ورقيبان بتوانند بر او پيشي بگيرند.

ابتدا به آقاي كرزي فرزند برادرش زنگ مي زند واز او مي خواهد كه وارد اين بازي نشود واين يك كار علمي وديني است ودر ميان هزاره ها وشيعيان جزاو وآيت الله العظمي محقق كابلي كسي ديگر صلاحيت وارد شدن در اين كار را ندارند ومشروعيت ديني فقط از طريق ايشان وآيت الله العظمي محقق كابلي رهبر ومرجع ديني امكان پذير است ولاغير.

در اين خلال، سرور دانش با سفارت هاي خارجي در كابل در تماس مي شود وتقاضاي هزينه  وبورسيه براي تدوين كنندگان اين پيش نويس مي كنند كه تا حدود موفق هم مي شود .لذا بسيار سريع با تدوين كنندگان اين پيش نويس در تماس مي شود ووعده هاي هم مي دهند واز جمله يكي از تدوين كنندگان اين پيش نويس، نسخه ي از اين پيش نويس را پنهان از چشم آيت الله محسني به سروردانش مي دهد غافل از اين كه آيت الله محسني با همان شم ديني وسياسي خود از اين كار با خبر مي شود.

بنابر اين آيت الله محسني آخرين تير خلاصي رابه هدف مي زند واين بارشخصا(اين راآيت الله علي توسلي به من گفت)به سرور دانش زنگ مي زند ومي گويد:

(آنچه مي گويم نقل به مضمون است)تو مي داني كه اگر من وآيت الله محقق اين پيش نويس را تأييد نكنيم ،نه تو،نه خليل ،نه كرزي ونه پدر كرزي ،هيچ كاري هم نمي توانيد واگر مي خواهي چند روزي وزير باشي بهتر است كه حد خود را بشناسي.

آري اين چنين بود كه اين پيش نويس ودست رنج علمي فرزندان ودختران دانشور هزاره در بازي كثيف سياستمداران پوستين خدا برتن، از اين اداره به آن اداره واز اين شخص به آن شخص پاس داده مي شود

اكنون نيز از كابل خبر مي رسد كه سروردانش با عده ي از طلاب لائيك منش دست به اتحاد نامقدس زده ودر قالب يك سيمينار ،بازي جديد ي را آغاز كرده است تا اين پيش نويس هرگز در پارلمان مطرح نشود واو خود به پاس اين نوكري ،يك دور ديگر هم وزير باشد.

آنچه كه مغفول مانده ومي ماند رستاخيز علمي وفرهنگي فرزندان ودختران دانشور هزاره است .

نقد سيمينار مؤسسه عالي كاتب را در نوشته جداگانه تقديم خوانندگان عزيز سايت كاتب ونسل درد مند وآگاه هزاره مي كنم   


November 3rd, 2008


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
مسايل اجتماعي